توسل مادرانه
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
حوریه را توی بغلم فشار می دهم و مثل بچگی هایش دستم را آرام تکان می دهم .. موهای لخت دخترک با حرکت دستانم ، تکان تکان می خورد .
ورم لپش ، یک شکل هندسی خاصی داده به صورتش ، با خواندن حمد شفا خودم را آرام می کنم و دخترک را آرامتر ..
این را از پدرم به ارث گرفته ام ؛ در موقع مریضی دستش را می گذاشت روی پیشانی ام و سوره ی حمد و آیت الکرسی را آرام آرام برایم می خواند لحن آرام بخش صدایش که می پیچید توی گوشم درد و مریضی انگار خجالت می کشید نرود بیرون .
حالا من برای طفل معصومم که از درد دندان تاب و توان ندارد ، #حمد شفا را بلند بلند می خوانم و او با چشمان خیره به من ، خودش را رها کرده توی بغلم … از نگاهش انگار که آرام می شود ؛ مثل همان آرامشی که از #توسل بابا می گرفتم .
یک چیزهایی هست که توی سختی ها می تند با گوشت و استخوانت ، یک چیزهایی که مثل یک #حمد_شفا همیشه در #سختی ها یادت می آورد خدا را داری ..
حالا اگر #کرونا آمده و خانه نشینیم و سختی ها هزار و یک جور برایمان جور شده یادمان باشد که هنووز چیزهای ریز و درشت کم نیست دوروبرمان …
همینکه در این سختی ها هنوز روزنه ی امیدمان کور نشده ، همینکه خدایی هست #مهربانتر_از_مادر و #نزدیکتر_از _رگ _گردن
همین ها چیزهایی است که در روزمرگی های زندگی برایمان عادی شده اما اگر به چشممان نیاید و قَدرَش را ندانیم خدایی ناکرده یک روز برایمان آرزو می شود ..
#سلامتی و #امنیت دو نعمتی هستند که وقتی نباشند قدرش می آید دستمان …