درختـــــــــــــــِ بی ریشه ...
بچه ها مودب و موقر سر کلاس نشسته اند . سومین سالیست که پله های حوزه را شمارش می کنیم
سومین سالی که با این سیل هیاهو و هجمه باز هم راه حوزه مسیر آرامبخش هر روزیمان است
سومین سالی ست که دستمان را گرفته اند و نشانده اند پای قال الباقر «ع» و قال الصادق «ع»
سومین سالی که اسممان آمده در لیست سربازان امام زمان«عج»
سومین سال مکتبی شدنمان
در این سه سال بچه ها بزرگتر از قبل شده اند
سنگین و موقرتر
عزیز و دوست داشتنی تر
درس خوان و سر به زیر تر
امروز کلاس عقاید داشتیم
استاد مثل بلبل حرف می زند بدون مکث ، با مثالهایی ملموس و به روز
بحث داغ است و دلنشین . سخت است ولی مطابق فطرت و میل درونی
حظَ و بهرهء کلاس از چشمهای پر برق بچه ها پیداست
بحثی پر چالش مطرح می شود ؟
یک خانمی که بی حجاب باشد ؛ کاهل نماز باشد؛ خیلی از حرام ها را به راحتی مرتکب شود؛ عقابش بیشتر است یا خانم غیر شیعه، که بسیار مقید به نماز و حجاب و تقیدات دینی است ؟
هر کس نظری دارد ؟
همهمه است . بحث داغ می شود .
همه برای پاسخ هایشان دلیل دارند
من ولی از یک شیعه که شیعه و محب اهل بیت است این ها را نمی توانم قبول کنم چون شنیده ام اعمال اشتباه ما بچه شیعه ها مثل تیریست برقلب امام زمانمان . این محبت و اعتقاد چگونه قابل توجیه است ؟
در دلم می گویم کاش آن خانم اهل تقید اهل سنت قاصر باشد قاصری که معارف ناب علوی به گوشش نرسیده . از آن هایی که لحظه ی مرگ ولایت علی علیه سلام بر او عرضه شود و او ایمان بیاورد .
همهمه بالا می گیرد …
تقریبا همه با راهنمایی های استاد متوجه جواب می شویم همه قانع می شویم
اصل اعتقادات به منزلهء ریشه است اگر چهارچوب و نظام کلی صحیح نباشد هیچ بذری در آن به سرانجام نمی رسد اما آنکس که اصل عقیده و اعتقادات اش صحیح باشد شاید عمل قبیحی مرتکب شود اما این اشکال در حوزهء اصول دینش نیست بلکه قسمتی از فروع دینش می لنگد …
استاد حرف تامل برانگیزی می زند ؛ حتی یک بی حجاب ِشیعه بهتر از غیر شیعه ی خیلی کار درست است ..
حالا من می خواهم بگویم
خدایا می شود ما یک شیعه کاردرست محب واقعی باشیم از آن هایی که بشود نور چشمی امامش؛ از آنها که همهء ناملایمات و توهین ها و نا مهربانی ها او را از راه دشوار سربازی جدا نکند .؟
عبدی که عظمت یافت ...
در روایت نقل شده است، کسی به زیارت امام هادی (ع) میرود امام از او میپرسند از کجا میآیی؟ پاسخ میدهد از سمت ری آمدهام به مدینه امام میفرمایند تو ثواب زیارت سیدالشهدا را میبری.
در روایت نقل میشود که مدفن مبارک عبدالعظیم (ع) را زیارت کنید که ثواب این زیارت برابر با ثواب زیارت کربلاست.
عبدالعظیم حسنی را بهتر بشناسیم.
بعد علمی :
حضرت عبدالعظیم (ع) از علمای زمان خود بودند و خدمات علمی ایشان باعث برجسته شدنشان شده است.
دلیل اینکه مردم را به زیارت ایشان تشویق میکردند نشان می دهد که اهل بیت (ع) قصد داشتند شیعیان را به سمت ایشان و ویژگی هایی که داشتند سوق دهند.
بعد امام زمان شناسی:
نکتهای که میتوان در زندگی ایشان پیدا کرد ارتباط با امام زمان (عج) است. ایشان در عرضه کردن دین به امام هادی (ع)، ارتباط مستمر داشتن با امام هادی (ع)، چک کردن رفتارهای خودش و دستور گرفتن از امام زمان (عج) یک شاخص شده اند که در روایات نیز از ایشان یاد شده است. اگر ما هم میخواهیم در بحث ارتباط با امام زمان (عج) و دقت در ارتباط با امام زمان (عج) مانند ایشان روشن شویم باید از حضرت عبدالعظیم (ع) یاد بگیریم.
بعد انقلابی :
یک بعد دیگر ایشان جهاد با طاغوت است، در موضوع تخریب حرم امام حسین (ع) حضرت عبدالعظیم (ع) از حرم امام دفاع و با تخریب کنندگان مقابله میکند. سخنرانی کرده و خطبه می خواند و از حریم اهل بیت (ع) دفاع می کند. دفاع ایشان مقابله با طاغوت بوده و سفری هم که به ایران داشته به دلیل طاغوت بوده است و در سفرشان باامام زمان (عج) دیدار میکنند. کسی که برجستهمی شود علاوه بر تبعیت از امام زمان (عج) و ارتباطش با ایشان در مقابل طاغوت هم نباید ساکت بنشیند. اما بعضیها که مهدویت را قبول دارند جهاد و مبارزه را قبول ندارند و معتقدند باید بنشینیم تا آنقدر گناه زیاد شود تا امام عصر (عج) ظهور کند.
بعد مقابله با انحرافات:
حضرت عبدالعظیم (ع) در عراق و ایران و در شهرهای مختلف این دو کشور رفتارهای مختلفی هم می بینند. از ایرانی ها و عراقی ها افراط و تفریطی هایی از علاقمندان به امام حسین (ع) و پیروان دیگر ادیان می بینند. ایشان در برابر این افراط و تفریط ها به راحتی نمی گذرند بلکه به گفت و گو، مناظره، تشویق و ارشاد مشغول می شوند.
اگر شخصی بخواهد الگوبرداری از ایشان بکند ابتدا باید امام زمانی (عج) و زندگی اش مهدوی باشد، دوم اینکه با طاغوت مبارزه کند و در برابر ظلم سکوت نکند که در دوره ما طاغوت همان جبهه استکبار یعنی آمریکا، رژیم صهیونیستی، وهابیت وبهاییت و مجموعه هایی از جبهه های استکبار و داعش هستند.
منبع: میزان
روز پاییزی ِ آفتابی
از آخرین پل هوایی اتوبان که رد می شویم یک نفس راحت می کشم !
یک نفس عمیق ، برای پشت سر گذاشتن شلوغی شهر !
یک نفس عمیق ، برای پشت سر گذاشتن کثیفی هوا.
اتوبان پیچ می خورد انتهای پیچ و دامنهء کوه یکی می شود ؛ سمت چپِ شهر را ، می شود در قاب دو انگشت جا داد.
شهر چقدر آرام و مظلوم و غبار گرفته است !
از دور مانند پسر بچه ایی بازیگوش است که شیطنتش را در خود فرو خورده !
به پارکینگ ورودی چشمه می رسیم .
ماشین های کمی ، کنار هم پارک شده اند ؛ماشین را در جای خالی ِبین ماشین ها ، جا می دهیم .
وسایل را از ماشین بیرون می آوریم هر نفر به اندازهء وسعش وسیله ایی بر می دارد و راه سر بالاییه دامنه را به سمت چشمه در پیش می گیریم .
جای دنجی رو به آفتاب ، زیر انداز را پهن می کنیم .
از دور صدایی نامناسب گوشم را آزار می دهد .
داریم تخمه می خوریم گپ می زنیم می خندیم و از لحظات دور هم بودنمان لذت می بریم.
لحظاتی از اذان گذشته ، روبه خورشید و تقریبا پشت به کوه به نماز می ایستیم .
سعی می کنم حواسم به خودم باشم به خالقم به خالق طبیعتی به این عظمت .
صدای تند باز هم به گوش می رسد اینبار بلند تر از قبل .
حباب نازک توجه ام پاره می شود .
عصبانی ام در نماز . از خودم بیشتر …
و از آن کسی که اینچنین به حقوق شهروندی بی توجه است .
این حق شهروندی من است که آنچه را ، دوست ندارم نشنوم .
باید چکار کنم ؛ گوش هایم را بگیرم .
گردشم را نروم .
خلاف عقایدم زندگی کنم.
…………
پ ن :
امام جعفرصادق(علیهالسلام) :
اَلمِرصادُ قَنطَرةٌ علیالصِّراطِ لایجوزُها عبدٌ بمَظلَمةِ عَبدٍ.
مرصاد (کمینگاه) جایگاه رفیعی است بر روی پل صراط که (فردا) هیچ بندهای که حق و مظلمهای از مظالم عباد به گردنش
باشد از آن عبور نخواهد کرد. (بحار، ج ٨، ص ٦٦)
آقایان جدا ، خانم ها جدا
بسم رب المتعال
اولین باری که در میهمانی ، خانم ها و آقایان از هم جدا بودند بعد از عروسی مان بود ؛ وقتی با دو تا از دوستان طلبه ، خانهء دوست همسر رفته بودیم .
دور افتادن از همسر در یک محیط جدید را دوست نداشتم ؛
هضمش برایم سخت بود !
لحظات به سختی می گذشت .
لبخندهایم مصنوعی بود
در شوک بودم
اتفاق غریبی که برایم مبهم و پیچیده بود.
درست و غلط ش نامفهوم بود
تخصص نظر دادن نداشتم اما میهمانی ملموسی نبود .
بعد از میهمانی حس جدیدی از این سبک میهمانی داشتم ؛ میهمانی که آقایان در یک اتاق و خانمها در اتاقی دیگر باشند .
احساس رضایت داشتم ؛گاردم کم رنگ تر شده بود
هر چه عمیق تر نگاهش می کردم برایم جذاب تر و لذت بخش تر بود .
چرا که سختی معذب بودن در جمع مختلط را هم نداشتیم و شوخی و خنده و تعریف هایمان هم بیشتر بود .
داشتم با خودم کلنجار می رفتم که این نوع رفتار متعصبانه است یا نه ؟
آیا این سنت مورد تایید است یا نه ؟
آیا ریشهء دینی دارد ؟
گشتم و احادیث زیادی هم دیدم در مورد همسفره نشدن با نامحرم !
گر چه این خلاف جهت آب شنا کردن بود اما من عاشق این خلاف شناکردن هایی هستم که به سرچشمه نزدیکمان می کند …
برایم قشنگ شده بود دوست داشتم همهء میهمانی هایمان در این چهارچوب باشد اما…
کم کم خودمان هم راه افتادیم ؛ میهمانی های دوستانمان را حتما حتما جدا برگزار می کردیم .
امشب میهمان داشتیم یک خانواده از فامیل و یک خانواده از دوستان مشترک .
یک طلبه و یک کارمند …
حالا ما دو سفره پهن کردیم در سالن ، یک سفره برای آقایان محترم و یک سفره برای خانمهای عزیز .
این سنت آرامش دارد ؛ راحتی دارد ؛ این سنت دور همی را شیرین تر می کند .
اصلا دلت خدای تر است .
شور میهمانی برایت بیشتر است .
حس امنیت اش بیشتر است .
جذاب تر است ؛
اصلا صفا و صمیمت اش هم بیشتر است .
پ ن :
سعی کنیم در رابطه با دیگران چهارچوب های رابطهء تان را خودتان تعیین کنید .
صفحات: 1· 2
دورهمی از نوع دیدار خانواده شهید با جمع طلبگی ...
نشسته ایم دور تا دور سالن ؛ مادر شهید معصومانه و مظلومانه نگاه در نگاه بچه ها ؛ گاهی میخندد ، گاهی حرف میزند گاهی سکوت می کند اما آنچه حس میشود یک بغض قدیمیست …
از هر جا که بگوییم و از هر چه حرف بزنیم آخرش ختم میشود به شهید …
شهیدی که ده سال در خاک فاو ماند و آخرش چند تکه استخوان برگشت …
شهیدی که آخرین نامه اش سرتاسر معرفت بود و بصیرت ؛ عشق بود و محبت اهل بیت …
یک جوان نوزده ساله ؛ در اوج احساسات و غلیانات همه را گذاشت و گذشت …
شهید امیرحسین یزدخواستی
روحش شاد …
پ ن :
ناهار امروز سبزی پلو و کوکو سبزی در منزل شهید ؛ یکی از بهترین غذاهای دورهمی سال بود …