مرگ بر ظلم و بی عدالتی ...
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
ننه لبه های چادرشو دور دستش تابوند و با اون خیسی زیر چشمش را پاک کرد .
یه آه عمیقی از ته دل کشید و گفت : خیر نبینه الهی ! خدا لعنتش کنه ! خدا مرگش بده زنه نامسلمونو !
از وقتی این غول بی شاخ و دُم از زندگیشون سر در آورد ؛ زندگی دخترم از این رو به اون رو شد ! خودش و بچه های طفل معصومش دیگه رنگ آسایشو ندیدند !
چشمام از تعجب گرد شده بود ؛ تا حالا از ننه این شدت از تنفر و ندیده بودم ؛ آخه ننه کسی بود که حتی برای غریبه ها هم دل می سوزوند ، ننه نه آزارش به کسی می رسید و نه دهان به سخن بی ربط باز می کرد ؛ ننه یه کوه صبر و مهر و محبت بود .
حتماً کارد به استخوانش رسیده که اینجور بی تابی می کند ؟!
ننه دوباره آهی از ته دل کشید و گفت : هر چی بچه های طفل معصومشو می بینم جیگرم کبابه !
خُب حق داره ،! یه زنِ … با بی شَرفی تمام زیر پایِ دامادش ننه نشست و زندگیشونو با دو تا بچه از هم پاشوند !
تو حال و هوای داستان غم انگیزِ پیرزن همسایه بودم که صدای شعارهای #مرگ_بر_آمریکا از بیرون ، حباب خلوتمان را شکست .
مردم با تمام وجود ، با بغض و نفرتی عجیب ، شعار می دادند .
خدایا ! امروز ۲۲ بهمن است ! آنقدر غرق در همدردی با ننه شده بودم که راهپیمایی به کل فراموشم شده بود.
به سرعت چادرم را از روی چوب لباسی پایین کشیدم و در حالی که از ننه عذر خاهی می کردم از منزلشون خارج شدم .
جمعیت مشتاقی که سوز و سرما و باران و برف نمی شناسند ، یکصدا ، متحد ، با عزمی راسخ و قدمهایی استوار در حال شعار دادن بودند ؛ شعارِ #مرگ_بر_آمریکا از تهِ تهِ قلبشان روی لبهایشان می نشست .
یک زخم قدیمی و عمیق ؛ یک دنیا ظلم و بدبختی ؛ یک جهان آدم کشی و جنایت در پس هر شعار نهفته بود .
ذهنم می رود در پیِ حرف های ننه ! آه و ناله هایش ؛ شدت غم و غصه ی بدبختی دخترش و ظلمی که بر آنها شد و یک عالم و یک جهان ظلم و جنایت بر یک ملت ؛ نه ! بر تک تک ملت های مظلوم .
ذهنم می چرخد روی تحریم های ظالمانه ؛ نبودن داروهای اساسی ؛ تحقیر یک ملت آزاده ؛ قلدری و زورگویی های آمریکا ؛ نحسی و شرارت این شیطان بزرگ و قدرت پوشالی قرن .
ذهنم می رود روی خوی مستکبرانه و روی یک جهان عظمت و غیرت ایرانی که تحمل تحقیر ندارد .
لب هایم را باز می کنم و #مرگ_بر_آمریکا یم را محکم می گویم ؛ مرگ بر ظلم ؛ مرگ بر خوی درندگی و وحشی گری مرگ بر خوی مستکبرانه و رقص شمشیر بزدلانه ی شان ؛
مرگ بر لحظه های بی پدری و بی مادری کودکان یمنی و سوری و لبنانی …
مرگ بر نقشه و مکرهای پلید و کثیف شان
مرگ بر انگشتانی که حاج قاسم را از ما گرفت ،
مرگ بر چشمانی که از پشت مانیتور این لحظات را رصد می کرد ،
مرگ بر کاخ سیاه ظالمانه یتان ،
#مرگ_بر_آمریکا …
یا علی
میانِ ماهِ من تا ماه گردون ...
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
یاد گرفته ام حضرت آقا که صحبت می کنند دو گوش و دو چشم دارم دو تای دیگر هم قرض می کنم تا حرف هایشان را خوب بشنوم.
امروز حضرت آقا آمده اند به ما گوشزد کنند : شهادتِ حاج قاسم ، حضور میلیونی در تشیع سردار مقاومت و پرتاب موشک به پایگاه های امریکایی یوم الله بود و وظیفه ی ما زنده نگه داشتنِ یوم الله است .
حضرت آقا آمده اند یادآوری کنند به دنبال حواشی نرویم .
آمده اند تا یادمان نرود حاج قاسم و ابومهدی یک تفکر است یک جریان ؛ اینگونه به آن نگاه کنیم.
آمده اند بگویند جنتلمن هایی که پشت میز مذاکره می نشینند همان تروریست های فرودگاه بغدادند فقط لباسشان عوض شده .
آمده اند پدری کنند ؛ پدرانه ، دلسوزانه می گویند بعضی از جوان ها از روی احساس و هیجان آنچه را دشمن می خواهد می گویند اما بعضی که جوان هم نیستند در حرف و عمل آنچه را می گویند که دشمن می خواهد . این ها منافع ملی را تشخیص نمی دهند .
پ ن :
یادمان نرود آقا اول صحبت هایشان امر به تقوا کردند پس حتی در عالم سیاست هم تقوا داشته باشیم .
در عالمِ سیاست غیبت ممنوع .
در عالمِ سیاست فحش دادن ممنوع.
در عالمِ سیاست دروغ ممنوع .
در عالمِ سیاست برداشت شخصی ممنوع.
تهمت زدن ، انگ زدن، افترا زدن ممنوع.
این ها را از مکتب امام و رهبری یاد گرفته ایم.
حضرت آقا اگر ۱۲ دقیقه به زبان عربی خطبه می خوانند یعنی به همان اندازه که آقای ماست آقای تمام شیعیان و حتی مسلمانان و جبهه ی مقاومت است .
#میان_ماه_من_تا_ماه_گردون
#تفاوت_از_زمین_تا_آسمان_است…
گل به خودی
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
نَقلِ امروز ما شده نَقلِ گل به خودی ، اونم تو دقیقه ی نود ، در حالی که همه چیز خیلی خوب پیش می رفت و بازی رو برده بودیم .
حالِ الان شده نقل مهاجمی که ۹۰ دقیقه رو فقط دویده ، به عرق افتاده ، از دل و جون جنگیده حالا توی دفاع از دروازه ی خودی توپ و زده تو تور خودی !
این فاجعه خیلی درد داره ، داغ داره خیلیی حرف داره ، اما حال اون مهاجم اگه از بقیه بدتر نباشه بهتر نیست !
احساس کوتاهی و تقصیر خیلی سخته !
امروز پشت نظام و رهبرمون هستیم .
پشت سپاهیان غیور که امنیت مون و مدیون شونیم .
امروز من هم (ما هم ) مثلِ فرمانده ی شجاع و بصیر و ولایتی سردار حاجی زاده آرزو کردیم کاش می مردیم و این اخبار صحت نداشت .
سخت گذشت ، دقیقه نود سختی بود ،
ولی برای سردار و سربازاش سخت تره .
#قدردان_زحمات_سپاه_هستیم.
رفیق_عزیز_آقای_ما
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
همیشه در شرایط سخت ، وقتی مستاصل می شدیم ، آن وقت هایی که از خودی و غریبه ها می خوردیم ؛ آنوقت هایی که امر مشتبه می شد ؛ امیدمان می رفت سمت رهبرمان .
چشم مان می شد دهانِ آقا .
حضرت آقا افاضه می فرمودند ، دُرفشانی می کردند ؛ و آن مروارید ها زنده می کرد صدف دل هایمان را .
روح مان نفس می کشید ؛ امیدمان شارژ می شد .
زانوهای مان قوت می گرفت ، یک دنیا هم تحلیل می گذاشتیم کنار حرف های آقا ، تا دیگران هم ، بصیرتشان قلقلک بخورد.
همیشه آقا بود که در سختی ها می شد فصل الخطابمان .
او بود که تحیّریمان را به تفکر و سپس به آرامش تبدیل می کرد.
این یک هفته ی غم بار ، که حتما در پسش برکت و جوشش هست .
این یک هفته ایی که روزی هزار بار دعا می کردیم ، خواب باشد.
دلمان لک زده بود برای حرف های آقا .
آن معجزه ی موسی گونه ، که بیاید و زنده کند روحمان را.
آقا بیاید و با حرف هایش آراممان کند .
اما آقا که آمد بی تابی ام بیشتر شد ، غم از دست دادن سردار فراموشم شد ، غربت علی و مالک و همه ی روضه ها برایم مجسّم شد.
حرف هایش جنس همیشه نبود ، نماز را که می خواندند و بغض هایی که به زور هل می دادند داخل گلو ، برایم خفه کننده بود حالم خراب بود ، خرابتر شد.
قرمزی صورت آقا ، اشک هایی که قل می خورد روی صورتشان همه و همه حالم را خرابتر کرد .
غصه ی سردار و غصه ی آقا با هم ؛ پرده ی سنگین شده روی دلم .
آقا که در حسینیه ی جماران صحبت می کردند لرزش صدایشان بغض هایی که فرو می دادند غمم را بیشتر کرد .
رفیق عزیز آقا چه کردی با آقای ما ؟!
خوب گوش می دهم ، هجم اشک های روی صورتم را پاک می کنم چشمانم را محکم می دوزم به قاب صورت آقا ، به دهان مبارکشان .
آقا از من ( از مردم ) تنها مطالبه اش این است : دشمن را بشناسید .
می گویند : این که بگویید می دانیم دشمن کیست ؟ دشمن آمریکاست ؛ فایده ایی ندارد .
اول دشمن را باید شناخت ، دشمن آمریکاست ، اسراییل است ، جبهه ی استکبار است و حرکت و جریان سلطه .
هر کدام از واژه هایش بار معنایی دارد .
حتی کمپانی هایی که می خواهند بر مردم مسلّط بشوند ؛ اینها می شوند دشمن !
بعد که دشمن را شناختیم باید نقشه ی راه دشمن را بشناسیم .
این ها تک تک حرفهایی است که حضرت آقا از ما به عنوان مردم می خواهند.
اینها را که گوش دادم گفتم باید بنشینم با دخترهایم حرف بزنم؟
چرا آمریکا آمده در منطقه ی ما ؟
چرا در منطقه ی ما پایگاه نظامی دارد ؟
چرا سردار می رود به کمک مردم سوریه ؟
چرا سردار می شود موی دماغِ آمریکا ؟!
اتفاقا دخترها هم مثل همیشه خوب گوش می دهند .
گفتم بروید و برای دوستانتان هم بگویید .
این اولین باری بود که حضرت آقا سخنرانی می کنند و هنوز دلم آرام نشده که هیچ ! غم هایم بیشتر هم شده .
این اولین بار بود .!
یادمان باشد آقا نیاز به مبلِّغ دارد به یک #انقلابی _پای_کار.
هستیم سرباز آقا ؟
هستیم جوان_پای_کار_انقلاب
#خدا_او_را_به_آرزویش_رساند
#دعاکنید_ماهم_به_آرزویمان_برسیم