نیت کن و لبخند بزن ...
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
حالم خراب است اما باید بنشینم حواسم را دودستی بچسبم و درسم را بخوانم .
حالم خراب است اما باید امید را ، نشاط را ، سرزندگی و طراوت را به خانه بیاورم .
حالم خراب است سست شده ام ، ذهنم کرخ است ، تیر می کشد ، منگ است ، هنوز از عزا به در نیامده در شوکی دیگر م .
حالم خراب است ، اما می خواهم برگردم به دو هفته قبل ، به روزهای شاد دی ماه .
به برنامه ریزی های امتحانات ، به تدارکات آخرهفته ها برای مهمانی و خرید های شب عید و هزار و یک برنامه …
حالم خراب است ، از تحلیل ها خسته ایم ، انتقاممان در گلو خفه شد ، کفن شهیدمان خشک نشده جسارت شد ، نمک نشناسی این روزها حالم را در حد بالا آوردن خراب کرد.
لعنت به ظلم ، لعنت به سیاهی ، لعنت به بی عدالتی ، لعنت به دشمن بِشادی .
این چند روز ، که گذشتنش چند ماه می مانست ، چقدر بزرگمان کرد ، چقدر وسعتمان داد . چقدر قد کشیده ایم .
زیر تیغ تهمت ها ، افتراها ، ناعدالتی ها ، دشمن بشادی ها ، غریبتر شدن ها .
هر چه بود و پیش آمد تقدیر این روزهایمان بود ، ثانیه ها و لحظاتی که باید تک تک مان یک روز جوابش را محضر پروردگار ببریم اما آنچه مهم است این است که زندگی جریان دارد .
سخنان حضرت آقا قبل از درس خارج از فقه شان را ببینید :
انتظار فرج یعنی انتظار برای گشایش امور در سختی ها …
شاید باید زندگی را به جریان انداخت .
زندگی یعنی نشاط ، امید و انرژی مضاعف برای ادامه ی راه .
تمام شدن غصه ، فکر های خوب ، برنامه ریزی های جدید برای این روزها .
تحلیل ها را بخوانیم ، گوش کنیم ، اما یادمان باشد کار داریم ، مسولیت داریم ،
به مسولیت های مان برسیم ، به زندگیمان برسیم ،
به وظیفه ی مان برسیم .
به اطرافیانمان ؛
به خودمان و
به خانواده ؛
کمترین کار برای اطرافیانت لبخند است ،
روی خوش است
زبان خوش است .
این کمترین را از آن ها دریغ نکن .
#اللهّم_غیّر_سوءِحالنا_بحسن_حالک
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
گل به خودی
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
نَقلِ امروز ما شده نَقلِ گل به خودی ، اونم تو دقیقه ی نود ، در حالی که همه چیز خیلی خوب پیش می رفت و بازی رو برده بودیم .
حالِ الان شده نقل مهاجمی که ۹۰ دقیقه رو فقط دویده ، به عرق افتاده ، از دل و جون جنگیده حالا توی دفاع از دروازه ی خودی توپ و زده تو تور خودی !
این فاجعه خیلی درد داره ، داغ داره خیلیی حرف داره ، اما حال اون مهاجم اگه از بقیه بدتر نباشه بهتر نیست !
احساس کوتاهی و تقصیر خیلی سخته !
امروز پشت نظام و رهبرمون هستیم .
پشت سپاهیان غیور که امنیت مون و مدیون شونیم .
امروز من هم (ما هم ) مثلِ فرمانده ی شجاع و بصیر و ولایتی سردار حاجی زاده آرزو کردیم کاش می مردیم و این اخبار صحت نداشت .
سخت گذشت ، دقیقه نود سختی بود ،
ولی برای سردار و سربازاش سخت تره .
#قدردان_زحمات_سپاه_هستیم.
رفیق_عزیز_آقای_ما
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
همیشه در شرایط سخت ، وقتی مستاصل می شدیم ، آن وقت هایی که از خودی و غریبه ها می خوردیم ؛ آنوقت هایی که امر مشتبه می شد ؛ امیدمان می رفت سمت رهبرمان .
چشم مان می شد دهانِ آقا .
حضرت آقا افاضه می فرمودند ، دُرفشانی می کردند ؛ و آن مروارید ها زنده می کرد صدف دل هایمان را .
روح مان نفس می کشید ؛ امیدمان شارژ می شد .
زانوهای مان قوت می گرفت ، یک دنیا هم تحلیل می گذاشتیم کنار حرف های آقا ، تا دیگران هم ، بصیرتشان قلقلک بخورد.
همیشه آقا بود که در سختی ها می شد فصل الخطابمان .
او بود که تحیّریمان را به تفکر و سپس به آرامش تبدیل می کرد.
این یک هفته ی غم بار ، که حتما در پسش برکت و جوشش هست .
این یک هفته ایی که روزی هزار بار دعا می کردیم ، خواب باشد.
دلمان لک زده بود برای حرف های آقا .
آن معجزه ی موسی گونه ، که بیاید و زنده کند روحمان را.
آقا بیاید و با حرف هایش آراممان کند .
اما آقا که آمد بی تابی ام بیشتر شد ، غم از دست دادن سردار فراموشم شد ، غربت علی و مالک و همه ی روضه ها برایم مجسّم شد.
حرف هایش جنس همیشه نبود ، نماز را که می خواندند و بغض هایی که به زور هل می دادند داخل گلو ، برایم خفه کننده بود حالم خراب بود ، خرابتر شد.
قرمزی صورت آقا ، اشک هایی که قل می خورد روی صورتشان همه و همه حالم را خرابتر کرد .
غصه ی سردار و غصه ی آقا با هم ؛ پرده ی سنگین شده روی دلم .
آقا که در حسینیه ی جماران صحبت می کردند لرزش صدایشان بغض هایی که فرو می دادند غمم را بیشتر کرد .
رفیق عزیز آقا چه کردی با آقای ما ؟!
خوب گوش می دهم ، هجم اشک های روی صورتم را پاک می کنم چشمانم را محکم می دوزم به قاب صورت آقا ، به دهان مبارکشان .
آقا از من ( از مردم ) تنها مطالبه اش این است : دشمن را بشناسید .
می گویند : این که بگویید می دانیم دشمن کیست ؟ دشمن آمریکاست ؛ فایده ایی ندارد .
اول دشمن را باید شناخت ، دشمن آمریکاست ، اسراییل است ، جبهه ی استکبار است و حرکت و جریان سلطه .
هر کدام از واژه هایش بار معنایی دارد .
حتی کمپانی هایی که می خواهند بر مردم مسلّط بشوند ؛ اینها می شوند دشمن !
بعد که دشمن را شناختیم باید نقشه ی راه دشمن را بشناسیم .
این ها تک تک حرفهایی است که حضرت آقا از ما به عنوان مردم می خواهند.
اینها را که گوش دادم گفتم باید بنشینم با دخترهایم حرف بزنم؟
چرا آمریکا آمده در منطقه ی ما ؟
چرا در منطقه ی ما پایگاه نظامی دارد ؟
چرا سردار می رود به کمک مردم سوریه ؟
چرا سردار می شود موی دماغِ آمریکا ؟!
اتفاقا دخترها هم مثل همیشه خوب گوش می دهند .
گفتم بروید و برای دوستانتان هم بگویید .
این اولین باری بود که حضرت آقا سخنرانی می کنند و هنوز دلم آرام نشده که هیچ ! غم هایم بیشتر هم شده .
این اولین بار بود .!
یادمان باشد آقا نیاز به مبلِّغ دارد به یک #انقلابی _پای_کار.
هستیم سرباز آقا ؟
هستیم جوان_پای_کار_انقلاب
#خدا_او_را_به_آرزویش_رساند
#دعاکنید_ماهم_به_آرزویمان_برسیم
علم_بر_زمین_مانده_بانو
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
علم بر زمین مانده بانو !
دهه ی شصت ، دهه ی جنگ بود ،
دهه ی توپ و خمپاره و مسلسل بود.
دهه ی ناامنی ؛
دهه ی هراس ؛
دهه ی قحطی بود ؛
آینده روشن نبود ؛
انقلاب نوپا بود ؛
خون بود ؛ ترور بود ؛
اما (؟) رسم علمداری برجا بود …
رسم اطاعت ، رسم سمعاً و طاعتاً.
کجا نشسته ایی بانو ؟
به چه سرگرم مان کرده اند ؟
این روزها مردان مان شجاعانه می جنگند ؛غریبانه تر از قبل ؛ داوطلبانه ، به اصرار و التماس ..
امروز همه چیزمان جور است …
امنیت ،
امکانات ،
اقتدار و صلابت ایرانِ اسلامی !.(الحمدلله رب العالمین)
بانو جان …
نشسته ایی چشم به امید کدام ارگان ؟
چشم به امید کدام قانون ؛ کدام ماده، کدام تبصره ؟؟؟
#فرمان_آتش_به_اختیار مان چه شد ؟
علم بر زمین مانده بانو …
دشمن زیاد داریم ؛
دشمنی که سایه ی مان را با تیر می زند ؛
زبان نفهم است ؛
قلدری می کند ؛
خونخوار است ؛
منطق هم سرش نمی شود ؛
بیش از این دشمن به شادمان نکن .
بگذار نمودارها امسال را به نام ما ثبت کنند ،
امسال را به نام جهاد زنانه ی مان .
ان شالله امسال را سال افزایش ایرانی نامگذاری خواهیم کرد .
به توکل نام اعظمت :
” بسم الله الرحمن الرحیم”
#فرزند_پروری
#افزایش_جمعیت
جهانی صلابت زینب گونه ....
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
یک زینب می آید و رجز می خواند ؛ یک زینب در انبوه جمعیت می خواند.
نوشته ها را مو به مو .
اولش از مولا و آقا شروع می کند ؛ از آقایی که علمدارش رفته و بر نگشته ، از آقایی که همه چیزمان فدای یک تار مویش است .
اصلا خیلی از بی تابی دلمان هم به خاطر بی تابی دل آقایمان است .
آقایی که غریب بود و غریب تر شد ؛
آقایی که باید محکم باشد برای من و تو اما قلبش شکسته است ، درد دارد .
فدای دلِ پر دردت آقا .
زینب دارد می خواند ؛ از بغضش از ترامپ لعنتیِ قمارباز ؛ از سگ هار زرد .
او که از ترامپ می گوید نفرتم دو چندان می شود . دو چندان نه صد چندان .
از امروز آمریکا برای همه ی ما چِندِش آورتر و مشمئز کننده تر از قبل است .
از امروز سرسپردگان آمریکا در هر رده ایی هم منفورتر از قبل می شود برایمان .
زینب دارد با صلابت می خواند از انتقام می گوید ؛ انتقام نه برای پدر که برای علمدارِ علی ، برای یک دنیا معرفت و مرام .
برای یک دنیا بندگی و بالندگیِ حاج قاسم.
زینب ؛ دارد می خواند ؛ بغضش را مهار کرده است . شوری به پا کرده با خواندنش .
روح شجاعت حاج قاسم را می شود حس کرد.
چه خوب آمدی به میدان زینب ،
چه محکم ؛ با صلابت ؛ زینبی ؛ با شور ، با غیرت !
این همه هجمه ی احساسات را مهار کردن و حرف زدن یک دنیا می خواهد یک اراده یک آرمان مقدس ؛
زنده نگه داشتن یاد شهدا ، کمتر از شهادت نیست ، این جمله برازنده ی امروزت بود زینب عزیز .
دیدن صلابتت تسلی خاطری بود برایم امروز .
حاجیِ عزیزِ ما ؛
یک دنیا بودی برایمان ، یک دنیای مضاعف شده ایی .
حسرتم از این همه بزرگی را چگونه تحمل کنم ؛ حسرتم از این حسن عاقبتت ، از این همه اخلاصت .
حاجی مهربان ما ، دعا کن برای رهبرمان ؛ برای زینب عزیزت ؛ برای ما .
امروز همه ی ما یتیم شده ایم پدری کن حاجی جان .
به امید انتقامی عظیم ؛با ذکر یا قاصم الجبارین .
ان شالله.