مادر_دغدغه_مند
به توکل نام اعظمت …
#در_حرم_امن_تو_گم_می_شوم.
نشسته ایم روبروی ضریح بی بی ،،
من و حوریه
داریم ریز زیارت نامه می خوانیم
من می خوانم و حوریه پشت بندم تکرار می کند !
ذهنم می رود به یک ماهگی اش ..
به آن زمان که با وجودسختی ایام ، دلتنگ زیارت بی بی بودیم ..
زدیم به جاده و شدیم زایر بی بی ..
یادم است ایستادم روبروی ضریح و با آه و درد و ناله گفتم
بی بی جان
کودکانم بیمه ی نگاه کریمانه ی شما
الان که دخترها
با وجود این همه هجمه
سفت پای حجاب و اعتقاداتشان ایستاده اند
شک ندارم
که یقینا
دعای همراه با آه و ناله و درد م را خریدند ..
و منِ نالایق ، امروز
به وجود با برکت شان در حضور بی بی افتخار کردم ..
بی بی جان !
لحظه ای من و فرزندانم را
و تمام فرزندان سرزمینم را
به حال خودمان رها نکن ..
#حرم
#حضرت_معصومه
#دختر
#توسل
این خواهران انقلابی ؟
سلام
طاعاتتون قبول ..
#به_قلم_خودم
دغدغه مندان انقلابی ..
نشسته اید ؟
خسته اید ؟
نا امید شده اید ؟
حاشا که جوان انقلابی رنگ ببازد و میدان خالی کند !
حاشا که بنشیند و تلاش دشمن را بنگرد ؟
حاشا که بخوابد و تاراج شود ؟
برخیز
فصل خیزش است ؛
فصل جهاد ما !
فصل عمارشدن ما !
فصل خیزش انقلابی بانوان طلبه !
همانگونه که زنان دیروز با خیزش و بصیرت تاریخ را غیورانه و با اقتدار رنگ زدند امروز نوبت حضور ماست ؛ که سرنوشت فردای کودکانمان را رنگ شرافت و عزت بزنیم ..
برخیز خواهر طلبه ی انقلابی ..
برخیز بانو ...
به نام خدا
سلام
#به_قلم_خودم
طاعات و عباداتتون قبول ?
#انتخابات نزدیکه ؛ روزهایی که بیشتر ما لحظه شماری آمدنش را داشتیم ،
روزها و هفته های پایانی دولت است ؛ دولتی که می خواست با #تدبیر قفل زندگی هایمان را باز کند !
و چرخ های اقتصاد را بچرخاند !، ?
همه خسته ایم .
خسته از فشار #اقتصادی؛
خسته از روزهای سخت زندگی #کرونایی ؛
خسته از بی خیالی و بی غیرتی بعضی سیاسیون و خواص ؛
خسته از اخبار بد ،، از ذلت و وادادگی غرب گرایان ..
لکن ؛ امروز باید روزهای تلاش ما باشد ، روزهای ادای دین به خون شهدا ،
نکند خستگی و کرخی که این فشارها بر ما وارد کرده ما را از مسولیتمان دلسرد کند ..
مسولیت امروز ما ؛ پاشیدن بذر #امید در دل مردمی است که بدترین جنگ های روانی را تحمل کرده اند ..
برخیز بانو و در کنار مردم سرزمینت بذر امید به آینده ی #انقلاب بپاش ..
امروز روز ادای دین است ، روز تلاش و تکاپو برای محقق شدن یک #انتخابات پرشور و روی کار آمدن یک #دولت_جوان_انقلابی ..
هر کداممان هم به اندازه ی وسعمان مسولیم به اندازه ی توان و وقتمان..
یا علی بگو و در بهار #رمضان ، بهار جبهه ی انقلابی را رقم بزن .. ان شالله
و من الله التوفیق
نه_به_پایمال_شدن_خون_شهدا
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
پرِ دردم ؛ پر از درد ؛ دردی که نفس کشیدن را برایم سخت می کند .. پر از نفرتم ؛ پر از نفرتی که #بخشیدن را برایم سخت می کند…
پر از آشوبم ؛ حتی فراتر از #آشوب آبان ماه ؛ پر از آتشم ؛ بیشتر از آتش التهاب و جنگ .. پر از بغضم ، بغضی که در گلویم چنگ انداخته تا راه نفس کشیدنم را بگیرد ..
لعنت ؛ لعنت بر آن هایی که می دزدند و غارت می کنتد .. لعنت بر دستان آهنینی که در پوسته ی مخملین دراز می شود .. لعنت بر نغمه های زیبایی که پیام مرگ دارند .. مرگ ارزشها ؛ مرگ مجاهدت ها ؛ مرگ عزت یک ملت آزاده ..
می خواهم هشتک بزنم ؛ هشتک نه به ظلم
نه به بی عدالتی ..
متنفرم . متنفرم از مظلومیت رهبری که بار تمام خطاها را بر دوش می کشد .. متنفرم از اینکه یکی بدزدد و دیگری بابتش بازخواست شود .. متنفرم از تمام روزهایی که در عوضِ خرابکاریِ عده ای نادان یا مغرض و وطن فروش ؛ رهبر و بسیج و آخوند و سپاه فحش می شنود .. متنفرم از انتخابی که نتیجه اش می رود پای حساب نظام .. متنفرم از جوانی که می دَرَد و می شکند و می کُشد و در عوضش مظلوم نمایی می کند و احساساتِ ساده لوحان را می خرد..
متنفرم از حرف هایی که با ظاهری آراسته احساسات جوانان پاک میهنم را می خرد ؛ متنفرم از هشتک#نه_به_اعدام
نه به اعدام یعنی آری به ظلم و خشونت ؛ آری به نفوذی ؛ آری به دشمنیِ آمریکا …
نه به اعدام از آن حرفهای قشنگی است که راه نفسِ کشیدن را برایم تنگ می کند ..
#نه_به_نفوذی
#نه_به_هراس_افکنی
#نه_به_بی_کفایتی
#نه_به_پایمال_شدن_خون_شهدا
فطری که شکافت ...
بسم رب المتعال
#به_قلم_خودم
یکی از چیزهایی که تازه فهمیدیم نعمت بود ؛ همان بیدار شدن با اشتیاق روز عید فطر بود ..
وقتی بیدار می شدی که هوا گرگ و میش بود و جای آن سحری روزهای قبل برایت خالی بود ؛ انگار ساعت معده ات کوک بود به وقت سحرهای قبل و دلت ضعف می رفت برای یک سحری داغ و تازه .. برای یک استکان چای لب سوز و لب دوز ..
هم خوابت می آمد و هم اشتیاق روز عید خواب از چشمت ربوده بود ؛ آن وقت که بدو بدو لباس بر تن می کشیدی و دوان دوان کیف و کفشت را جمع می کردی به سمت مصلی ..
برای همان نماز بدون امام حاضرمان ؛ نمازی که بعد از پنج قنوتش ، کمرت انگار خم نمیشد ، از بس که روی پا ایستاده بودی ..
برای صوت دلنشین موذن که توی گوشمان می پیچید ؛ نغمه ی آسمانی اللااااااه و اکبر
حالا تازه داریم می فهمیم همه ی همان عید و همان نماز و همان اشتیاق و همان سبکی ها ؛ همه اش یک نعمت بود ؛ یک نعمتی که اصلا هم دیده نمی شد ..
حالا تازه دلم برای نماز عیدهای شهر خودمان هم تنگ شده ؛ همان که اصلا حسابش هم نمی کردیم ؛ حالا چه برسد برای نماز عید صحن جامع ؛ چه برسد برای لحظات خاص و رزق معنوی که آرزویش را داشتیم ..
عید فطر امسال یک جور قهر خدا بود ؛ سیلی خدا بود ؛ درد داشت ؛ خیلی هم درد داشت ..
آبِ خوشِ عید در گلویمان خشک شد ؛ عیدی که طعم وحدت و یکرنگی ندهد ؛ عیدی که طراوت و سرسبزی به جانت نپاشد حُکماً یک جایش می لنگد …
حتما جایی ناشکری شده ؛ جایی حقی ناحق شده ؛ جایی قدر نعمتی دانسته نشده ؛
جای امام حاضری خیلی غایب بود .. حالا
حالا ؛ امسال می خواهم بجای طلبکاری از خدا ؛ برای همین عید نصفه نیمه ی چنگ انداخته بر گلو ؛ برای همین فرصتی که خدا منت گذاشت و روزیمان کرد از عمق وجود بگویم ..
الحمدلله رب العالمین …
خدایا برای این فرصت و این رزقی که امسال نصیبم کردی شکر …